اگر بنده بداند من خدای او هستم.
می شود. ده تخت هم داخل اتاق است، دکتر می گوید: "به این چلو کباببدهید با کره، به تخت کناری غذا ندهید، به او سوپ بدهید، به این شیربدهید، به او کته ی بی نمک بدهید، به این آش بدهید، دیگری نان وکباب." مریض ها همه یک جور به دکتر نگاه می کنند. حتی به کسی همکه می گوید غذا ندهید، او می فهمد که امروز عمل جراحی دارد و نبایدغذا بخورد، چون می فهمد و می شناسد که دکتر خیرش را می خواهد، اعتراضنمی کند.حالا اگر بلند شود و بگوید که چرا به آن مریض چلوکباب بدهند وبه من ندهند، دکتر می فهمد که این شخص روانی است. ما هم اگر به خدابگوییم خدایا، چرا به فلانی خانه ی دوهزار متری دادی و به من ندادی، ماهم روانی هستیم. ما هم قضا و قدر الهی را نشناختیم و نفهمیدیم، بایدبفهمیم. همان طور که مریض می فهمد و به دکتر اعتراض نمی کند، ما هم بهخدا نباید اعتراض کنیم و هرچه به ما می دهد راضی باشیم.خداوند تبارک و تعالی فرمود: اگر بنده بداند من خدای او هستم و هرچهصلاح اوست به او می دهم، در دلش از من ناراضی نمی شود. در حدیثاست که "انتم کالمرضی و ربّ العالمین کالطبیب." ما همه مانند مریضهستیم و خدا مانند طبیب.آیت الله مجتهدی تهرانی
داستان کوتاه (خدایا شکر)
روزى، مردى خواب عجیبى دید! دید که پیش فرشتههاست و به کارهاى آنها نگاه مىکند. هنگام ورود، دسته بزرگى از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامههایى را که توسط پیکها از زمین مىرسند، باز مىکنند و داخل جعبه مىگذارند.مرد از فرشتهها پرسید: شما چهکار مىکنید؟ فرشته در حالى که داشت نامهاى را باز مىکرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و درخواستهاى مردم را، تحویل مىگیریم. مرد کمى جلوتر رفت، باز تعدادى از فرشتگان را دید که کاغذهایى را داخل پاکت مىگذارند و آنها را توسط پیکهایى به زمین مىفرستند.مرد پرسید: شماها چهکار مىکنید؟ یکى از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است؛ ما الطاف و رحمتهاى خداوند را براى بندگان به زمین مىفرستیم.مرد کمى جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است! مرد باتعجب پرسید: شما چرا بیکارید؟! فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمى که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند، ولى فقط عده بسیار کمى جواب مىدهند.مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه مىتوانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند : «خدایاشکر»