زلال گویی

مذهبئ.عاطفئ

زلال گویی

مذهبئ.عاطفئ

کوسه:......!!!

به نام خدا

کوسه

ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آبهای اطراف ژاپن سال هاست که ماهی تازه ندارد. بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن قایق های ماهی گیری ، بزرگتر شدند و مسافت های دورتری را پیمودند.

ماهی گیران هر چه مسافت طولانی تری را طی میکردند به همان میزان آوردن ماهی تازه بیشتر طول می کشید .

اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید ماهی ها، دیگر تازه نبودند و ژاپنی ها مزه این ماهی را دوست نداشتند.

برای حل این مسئله ، شرکتهای ماهی گیری فریزرهایی در قایق هایشان تعبیه کردند.

آنها ماهی ها را میگرفتند آنها را روی در یا منجمد میکردند.

فریزرها این امکان را برای قایقها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتر بروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب بمانند.

اما ژاپنی ها مزه ماهی تازه و منجمد را متوجه می شدند و مزه ماهی یخ زده را دوست نداشتند. بنابر این شرکتهای ماهیگیری مخزنهایی را در قایقها کار گذاشتند و ماهی را در مخازن آب نگهداری میکردند.

ماهی ها پس از کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند. آنها خسته و بی رمق ، اما زنده بودند.

متاسفانه ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند.

زیرا ماهیها روزها حرکت نکرده و مزه ماهی تازه را از دست داده بودند.

باز ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. پس شرکتهای ماهیگیری بگونه ای باید این مسئله را حل میکردند.

آنها چطور می توانستند ماهی تازه بکیرند؟

اگر شما مشاور صنایع ماهیگیری بودید ، چه پیشنهادی می دادید؟

 

 

پول زیاد

به محض اینکه شما به اهدافتان می رسید مثلا (( یافتن یک همراه فوق العاده خوب ، تاسیس یک شرکت موفق ، پرداخت بدهی هایتان یا هر چیز دیگر ))

ممکن است شور و احساساتتان را از دست بدهید و دیگر به سخت کار کردن تمایل نداشته باشید ، لذا سست می شوید.

شما همین موضوع را در مورد برندگان بخت آزمائی که پولشان را به راحتی از دست می دهند، کسانی که ثروت زیادی برایشان به ارث می رسد و هرگز موفق نمی شوند وملاکین و اجاره داران خسته ای که تسلیم مواد مخدر شده اند، شنیده و تجربه کرده اید.

این مسئله را رون هوبارد در اوایل سالهای ۱۹۵۰دریافت:

 

" بشر تنها در مواجهه با محیط چالش انگیز به صورت غریبی پیشرفت می کند "

 

 

منافع و مزیتهای رقابت

 

  •  شما هر چه با هوش تر ، مصرتر و با کفایت تر باشید از حل یک مسئله بیشتر لذت می برید .
  •  اگر به اندازه کافی مبارزه کنید و اگر به طور پیوسته در چالشها پیروز شوید ، خوشبخت و خوشحال خواهید بود.

چطور ژاپنی ها ماهیها را تازه نگه میدارند؟

برای نگه داشتن ماهی تازه شرکتهای ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری ماهی در قایقها استفاده می کنند اما حالا آنها یک کوسه کوچک به داخل هر مخزن می اندازند.

کوسه جندتائی ماهی میخورد اما بیشتر ماهیها با وضعیتی بسیار سرزنده به مقصد میرسند. زیرا ماهیها تلاش کردند.

 

توصیه :

به جای دوری جستن از مشکلات به میان آنها شیرجه بزنید .

  • از بازی لذت ببرید.
  • اگر مشکلات و تلاشهایتان بیش از حد بزرگ و بیشمار هستند تسلیم نشوید ، ضعف شما را خسته می کند به جای آن مشکل را تشخیص دهید .
  • عزم بیشتر و دانش بیشتر داشته و کمک بیشتری دریافت کنید .

  " اگر به اهدافتان دست یافتید ، اهداف بزرگتری را برای خود تعیین کنید "

  •  زمانی که نیازهای خود و خانواده تان را برطرف کردید برای حل اهداف گروه ، جامعه و حتی نوع بشر اقدام کنید .
  •   پس از کسب موفقیت آرام نگیرید ، شما مهارتهایی را دارید که می توانید با آن تغییرات و تفاوتهایی را در دنیا ایجاد کنید .

" در مخزن زندگیتان کوسه ای  بیندازید و ببینید که واقعاْ چقدر می توانید دورتر بروید

مبانی اعتمادبه نفس

مبانی اعتماد به نفس

برگرفته از کتاب اعتماد به نفس در 10 روز
اثر ارزشمند استاد حورایی

 


  1)   به خودتان عشق بورزید
شرط اساسی اعتماد به نفس،خودشیفتگی است.و اساسی ترین مانع اعتماد به نفس،خودشکنی است.برای خود شیفتگی همین بس که بدانید اشرف مخلوقاتید،برترین موهبتهای الهی یعنی قدرت و اراده و اختیار و تواناییهای ذهنی فوق العاده،به شما داده شده است.شما جانشین خدایید.هر صفتی که در خدا هست در شما هم به شکل محدودتری قرار داده شده است.شما تنها زمانی احساس خوار بودن،و بدبودن می کنید که خود را درست نشناخته اید و به حقیقت انسان بودن خود پی نبرده باشید.


2)
   از خود به خوبی یاد کنید
شما باید با خود صادق باشید.جنبه های مثبت و جنبه های منفی را با هم در نظر بگیرید،اما توجه خود را به جنبه های مثبت خود معطوف کنید،تا با تکیه بر آنها،توان و انرژی بیشتری برای مقابله با جنبه های منفی پیدا کنید.این روش مفهوم اساسی«تفکر مثبت»را در خود دارد.و تفکر مثبت خود اساس هر موفقیت است


3)
   خودتان را تشویق و ستایش کنید
به خاطر کوچک ترین کار خوبی که انجام می دهید،خود را تشویق و ستایش کنید.شما عادت کرده اید برای کارهای بد و نادرست خود،هزاران بار خود را سرزنش کنید.اما یکبار هم خود را شایسته تشویق و ستایش ندانسته اید.انجام همین کارهای به ظاهر ساده که ممکن است در نظر شما بی معنی و بیهوده هم باشند،رشد اعتماد به نفس شما را تسریع می کند.هیج کدا از کارهای مثبت خود را کوچک و بی اهمیت،تلقی نکنید.


4)
  با جسم خود خوب رفتار کنید
اگر عاشق خود هستید و شیفته انسانیت خود گشته اید،باید به شکلی احساس خود را نسبت به خود نمایان سازید.چگونگی رفتار شما با جسم خودتان،بیش از هر چیز دیگری،میزان خودشیفتگی شما را نشان می دهد.


5)
  سلامت باشید
اعتماد به نفس شما تا حد فراوانی به میزان سلامت جسم و روح شما بستگی دارد.اگر اکنون تندرست هستید،از آنچه که موجب بیماریهای روحی و جسمی شما می شود،دوری کنید.خشم،رنجش،ترس،اضطراب،کینه،حسادت،و تمامی هیجانهای عصبی منفی،بیماریهای روحی و ذهنی شما را باعث می شوند.که تاثیر اینها در کاهش اعتماد به نفس شما به مراتب بیشتر است.شرط سلامتی رهایی است.باید هر آنچه را که به شکلی فکر و ذهن شما را مشغول داشته است و احساسات و عواطف شما را درگیر خود نموده،رها کنید.به جای اینکه مدام به مشکلات خود فکر کنید،یک لحظه به مشکل فکر کنید و بقیه وقت خود را صرف حل آن مشکل نمایید.

 6)   بیماری یعنی نیاز به جلب توجه دیگران
اعتماد به نفس در کسانی فوق العاده چشم گیر است که خودشان را خیلی خوب می پذیرند.یعنی در درون،خود را تایید می کنند.انسان بودن خود را پاس می دارند و از توانایی رشد و پیشرفت و خلاقیت و نواندیشی خود لذت می برند و از خود رضایت خاطر دارند.کسانی که اعتماد به نفس عالی دارند،در درون شیفته خود هستند و به خوبی به نیازها،احساسها و تندرستی خود توجه دارند.اما کسانی که خودشان نسبت به خود چنین محبت و توجهی ندارند نیاز پیدا می کنند که این خلا را از جانب شخص یا اشخاص دیگر پر کنند.بیماری(چه واقعی باشد چه ظاهر)،عدم تاییدخود و نیاز به تایید دیگران را ثابت می کند.شخصی که مورد تایید خود باشد و به نیازهای جسمی و روحی خود توجه دارد خیلی کم به بیماری مبتلا می شود.چنین شخصی،حتی فکر بیمار شدن یعنی نیاز به جلب توجه دیگران هم در ذهنش راه پیدا نمی کند.


7)
  فداکاری بیش از حد:عدم توجه به خود
یکی از مفاهیمی که برداشت بسیار بدی از آن شده است،مفهوم فداکاری است.بیشتر ما فداکاری را از جان مایه گذاشتن برای دیگران،تا حد نادیده گرفتن و یا حتی سرکوب کردن نیازهای خود معنی می کنیم.اما باید توجه داشت که ما زمانی می توانیم واقعا انسان فداکار و مثمر ثمری برای دیگران باشیم،که خود باشیم.اگر شما می خواهید به دیگران روحیه بدهید و یا اعتماد به نفس آنها را افزایش دهید،باید خودتان روحیه عالی داشته باشید.و داشتن روحیه عالی به توجه به خود نیاز دارد.اگر می خواهید کسی را راهنمایی کنید باید خودتان با توجه به نیازها و انگیزه های خود،همانطور باشید. فداکاری با مفهوم نادرست آن،نه تنها شما را از توجه به خود و نیازهای خود باز می دارد،بلکه دیگران را هم به شما وابسته ساخته،خودباوری و خوداتکایی آنها را تا حد قابل ملاحظه ای کاهش می دهد.شما با فداکاری نادرست و بیش از حد خود،افرادی ضعیف النفس و ضربه پذیر تربیت می کنید که مسلمل در جامعه دچار مشکل خواهند شد .


8)
  اعتماد به نفس،خودپرستی نیست
باید توجه داشت که خود شیفتگی با خودپرستی،خیلی متفاوت است.گرایش خودپرستی این است که خدایا،نه اراده تو که اراده خودم کرده شود!شخصی که روح عالی اعتماد به نفس در اوست،به خود و دیگران عشق می ورزد چون خود و دیگران را نشانه هایی از آفریدگار می داند.صاحبان اعتماد به نفس اگر خود شیفته هستند و به نیازها و عواطف و برنامه ها و هدفهای خود توجه دارند،تنها به خاطر آن است که می خواهند (باشند)تا برای خود و دیگران،موثرتر و مفیدتر باقی بمانند.برای خود و دیگران تواما ارزش قایل شوید.هم وقتی را برای رسیدن به خود و نیازهای خود در نظر بگیرید و هم وقتی را به دیگران اختصاص دهید و در هر زمان با عشق،به خود و دیگران،خدمت کنید.

 9)   به خود برسید
به خود رسیدن یعنی داشتن اعتماد به نفس و توجه به خود. شما همیشه و در هر شرایطی باید به خود برسید.چه در تنهایی ،چه در جمع،چه در منزل،چه در مسافرت،چه پیش آشنایان،چه در غربت،چه در منزل بیگانگان،و چه در جایی که هیچ کس به خود نمی رسد.به خود و نیازهای خود توجه کنید.

 10)    احساس شایستگی کنید
به تعریفی اعتماد به نفس،فقط احساس شایستگی نمودن است،این احساس،ممکن نیست در ما به وجود بیاید،مگر اینکه به موجودیت خود پی ببریم و توانایی های خود را بشناسیم. خیلی وقتها احساس شایستگی یا عدم شایستگی،با کارهای آگاهانه و ناآگاهانه شما در طول روز، در ناخودآگاهتان ثبت می شود. از نعمتهای الهی به شکل عالی استفاده کنید

 

شماکدام یک را سوار می کنید؟

شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود :
شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلاً جان شما را نجات داده است... یک خانم/آقا که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می‌توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن بر گزینید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید :

پیش از اینکه ادامه حکایت را بخوانید شما نیز کمی فکر کنید ...
قاعدتاً این آزمون نمی‌تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.
پیرزن در حال مرگ است، شما باید ابتدا او را نجات دهید. هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد.
شما باید پزشک را سوار کنید. زیرا قبلاً او جان شما را نجات داده و این فرصتی است که می‌توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.
شما باید شخص مورد علاقه‌تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست دهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او را پیدا کنید.

از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود :
سوئیچ ماشین را به پزشک می‌دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس می‌مانیم.پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می‌پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است، اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی‌کند. چرا؟
زیرا ما هرگز نمی‌خواهیم داشته‌ها و مزیت‌های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی‌ها، محدودیت ها و مزیت‌های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم.
تحلیل فوق را می‌توانیم در یک چارچوب علمی‌تر نیز شرح دهیم: در انواع رویکردهای تفکر، یکی از انواع تفکر خلاق، تفکر جانبی است که در مقابل تفکر عمودی یا سنتی قرار می‌گیرد. در تفکر سنتی، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدودیت‌های محیطی خود، استفاده می‌کند و قادر نمی‌گردد از زوایای دیگر محیط و اوضاع اطراف خود را تحلیل کند. تفکر جانبی سعی می‌کند به افراد یاد دهد که در تفکر و حل مسائل، سنت شکنی کرده، مفروضات و محدودیت ها را کنار گذاشته، و از زوایای دیگری و با ابزاری به غیر از منطق عددی و حسابی به مسائل نگاه کنند.
در تحلیل فوق اشاره شد اگر قادر باشیم مزیت‌های خود را ببخشیم می‌توانیم چیزهای بهتری بدست بیاوریم. شاید خیلی از پاسخ‌دهندگان به این پرسش، قلباً رضایت داشته باشند که ماشین خود را ببخشند تا همسر رویاهای خود را به دست آورند. بنابراین چه چیزی باعث می‌شود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه کنند. دلیل آن این است که به صورت جانبی تفکر نمی‌کنند. یعنی محدودیت ها و مفروضات معمول را کنار نمی‌گذارند. اکثریت شرکت‌کنندگان خود را در این چارچوب می‌بینند که باید یک نفر را سوار کنند و از این زاویه که می‌توانند خود راننده نبوده و بیرون ماشین باشند، درباره پاسخ فکر نکرده‌اند.


دستان دعاکننده

دستان دعا کننده

این داستان به اواخر قرن 15 بر می گردد.
در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 بچه زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 بجه) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.
یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد.
آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود.
وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از 4 سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت می کنم.
تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ‌ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده...
بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر، قلمکاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود.
یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را " دستان دعا کننده" نامیدند.
اگر زمانی این اثر خارق العاده را مشاهده کردید،‌ اندیشه کنید و به خاطر بسپارید که رویاهای ما با حمایت دیگران تحقق می یابند.